لبخندهايش به حالت تعليق درامده.ازوقتي تکرارشادي هايش راحلق اويزکرده
زندگی همچون بادکنی است در دستان کودکی، که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین می برد
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود، ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ، ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم
عشق مرگ نيست زندگي است. سخت نيست عين سادگي است. عشق عاشقانه هاي باد وگندم است . اولين پناهگاه کودکي آخرين پناهگاه آدم است. زندگي زيباست حتي اگر کور باشي ؟ خوش آهنگ است حتي اگر کر باشي مسحور کننده است حتي اگر فلج باشي؟ اما بي ارزش است اگرثانيه اي عاشق نباشي اگر مي دانستي دل ترک خورده ي من با ياد چشمان باراني ات شکسته تر مي شود هيچ گاه به من پشت نمي کردي اگر مي بيني کسي به روي تو لبخند نمي زند علت را در لبان فرو بسته خودت جستجو کن.
نه دل در دست محبوبي گرفتار، نه سردرکوچه باغي برسردار، از اين بيهوده گرديدن چه حاصل ؟؟ پياده مي شوم، دنيا نگهدار
چقدر حقيرند مردماني که نه جرأت دوست داشتن دارند ، نه ارادهي دوست نداشتن ، نه لياقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن، با اين حال مدام شعر عاشقانه ميخوانند
من در این کلبه خوشم تو در ان اوج که هستی خوش باش من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش.
نظامي ترين جمله عاشقانه: توي اردو گاه قلبتء منم يه اسير جنگيء تو منو شکنجه ميديءتوي اين قلعه ي سنگي
روزگاري مردم دنيا دلشان درد نداشت. هر كسي غصه اينكه چه مي كرد نداشت. چشم سادگي از لطف زمين مي جوشيد. خودما نيم زمين اين همه نا مرد نداشت
دل تاري است كه وقتي بشكند بهتر مي نوازد
ملت عشق از همه دینها جداست * عاشقان را مذهب و ملت خداست
نامی نداشت. نامش تنها انسان بود؛و تنها دارايی اش تنهايی اش